حلول سال نو و بهار پرطراوت را که نشانه قدرت لایزال الهی و تجدید حیات طبیعت می باشد را به تمامی عزیزان تبریک و تهنیت عرض میکنیم و سالی سرشار از برکت و معنویت را ازدرگاه خداوند متعال و سبحان برای شما عزیزان مسئلت داریم .
این پاورپوینت در 18اسلاید طراحی شده است در این پاورپوینت نتایج عملیات،استعداد دشمن پیام امام خمینی(ره) در پی عملیات والفجر10،منطقه عملیات،مراحل عملیات،اهداف عملیات،شرح عملیات،طرح عملیات،قوای خودی و سایر مطالب مفید و ارزنده در مورد عملیات غرور آفرین والفجر 10در این پاورپوینت درج شده است امیدوارم مورد رضایت شما عزیزان قرار گیرد …
سامانه «گرداب تعاملی» روشی جدید برای ارتباط مخاطبین با فرماندهی امنیت_سایبری سپاه است. در این سامانه امکانات مختلفی برای مشارکت عموم مردم در تامین امنیت فضای مجازی و حقیقی در نظر گرفته شده است.
شما تنها با داشتن یک ایمیل می توانید عضو سامانه تعاملی گرداب شوید. این تنها چیزی است که از شما خواسته می شود؛ مگر آنکه خود شما مایل باشید همکاری بیشتری با این مرکز داشته باشید.
کاربرانی که تمایل به عضویت در این سامانه ندارند، می توانند از بخش «ارسال گزارشات بدون ثبت نام» گزارشات خود را ارسال نمایند.
در این سامانه شما می توانید:
1گزارش تخلفات (اینترنتی و غیر اینترنتی) را بفرستید؛ 2 ایده های خود در حوزههای سایبری را برای مرکز ارسال کنید؛ 3 مطالب خود را جهت انتشار در گرداب جهت انتشار در این سایت ارسال نمائید (کاربرنگار)؛ 4با دیگر کاربران چت نمایید.
کاربران در صورت مشاهده هرگونه تخلف مرتبط با فضای_مجازی میتوانند با مراجعه به این سامانه نسبت به ارسال گزارش آن، اقدام نمایند.
معاون وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات از اجرای طرح پالایش هوشمند در شبکه اینستاگرام و شناسایی و مسدود کردن ۹۵ میلیون مصداق غیراخلاقی در این شبکه خبر داد.
به گزارش قرارگاه فرهنگی سبکبالان عاشق؛ به نقل از شرکت ارتباطات زیرساخت، محمدجواد آذری جهرمی با اشاره به بحث صیانت از فضای مجازی در شبکههای اجتماعی و اجرای طرح پالایش هوشمند در شبکه اجتماعی اینستاگرام ، گفت: در ابتدای طرح بیش از ۵ درصد از محتوای عبوری از شبکه زیرساخت، مطالب مبتذل و مستهجن بود که با اجرای پالایش هوشمند در سال گذشته، ۹۵ میلیون مصداق غیراخلاقی در این شبکه شناسایی و مسدود شد. این درحالی است که در گذشته با تلاشهای انجام شده تنها ۱.۲ میلیون مصداق شناسایی شده بود.
وی به تولید محتوای داخلی اشاره کرد و افزود: افزایش سهم تولید محتوای داخلی از ۱۰ درصد در ابتدای این دولت به بیش از ۴۰ درصد افزایش یافته که به این معنی است که ۴۰ درصد محتوای مورد استفاده کاربران اینترنت در ایران در داخل کشور تولید میشود.
التماس دعا میگیم به اون ڪسایے ڪه یواش یواش دارن ساڪشونو جمع میڪـــــنن تا پیاده برن دســـــت بـــــوس آقا ...
یه زمانے ڪسے میرفت ڪربلا خیلے تو چشم بود ولے الان ڪسایے ڪه جاموندن بیشتر تو چشمن
یا ابـــــاعبـــــدالله ( علیه السلام ) پایم ڪه جا مانده ... دلـــــم را مے فرستم به زیارت ارباب ... انگار ڪه قسمت نیست ؛ چشمانم ڪربلایے شوند ؛ امسال هم دلـــــم راهے ڪربلا میشود ... درآن زمین ڪه پناه تمام عـــــالم بود فقط براے من روسیاه جا ڪم بود⁉️ اے ڪسانیڪه به زیارت مولایمان شرفیاب مے شوید ؛ از قول جاماندگان اربعین به مـــــولایمان بگویید :
اے آقایے ڪه قوانین عبور را در مرزها به هم میزنے ! وقانون عاشـــــقے راحاڪم میڪنے❗️ ڪنار پل صراط منتظر ڪرمت مے مانیم تا بیایے قوانین عبور را ڪنار بزنے و عاشـــــقانت را بے حساب عبور بدهے ... ان شاء الله
«لایک! شما یک خانم چادری جذاب هستید» پسر بچه نوجوان این جمله را زیر عکس فلان خانم چادری در فلان شبکه اجتماعی نوشته و پاسخ گرفته بود:«ممنونم نظر لطف شماست» احتمالا آن خانم چادری فکر کرده برای ترویج فرهنگ حجاب یک گام بزرگ برداشته. اینکه با حجاب توانسته در معرض نگاه و توجه و تحسین و گاهی اوقات ابراز علاقه قرار بگیرد.
گمان کرده که ظرفیتهای کشف نشده چادر را پس از دهها سال کشف کرده. گمان کرده که با شگردی منحصر به فرد هم خدا را به دست آورده هم خرما را. برای همین است که هر روز مدلی جدیدی از ترکیب چادر و روسری و آستین و ساعت و آرایش را رو میکند و خودش را پرچمدار تبلیغ حجاب میداند، اما حواسش نیست که اساسا چادر قرار است مقابل این خودنماییها را بگیرد و جذابیتهای زنانهاش را بپوشاند. حواسش نیست که در این ترکیب ناهمگون، تعارضی ذاتی دارد. مثل آن آقایی که سالها قبل در یکی از کشورهای خارجی با لباس روحانیت پاپیون زده بود که باید نوآوری کنیم و از قضا اسباب خنده مردم را فراهم کرد.
در این چند سال اخیر، چادر با فرهنگهای جدیدی همراه شده که برخی از آنها اساسا فرقی با بدحجابی ندارد. حتما شما هم دیدهاید دخترانی که چادر را بخشی از تیپ خود میدانند و گویا با استفاده از چادر میخواهند چهره خود را قاب بگیرند. بعد هم در قواره یک فعال اجتماعی ظاهر میشوند و هر روز عکسهای مختلفشان را این طرف و آن طرف منتشر میکنند تا محرم و نامحرم لایکشان کنند.
اما حقیقتا این نوع پوشش که باعث انگشت نما شدن فرد در جامعه میشود، مصداق لباس شهرت نیست؟ در تعریفهای فقهی ما یک شرط اساسی برای حجاب تعریف شده که نباید «جلب توجه» کند. حجاب باید در مسیر عفاف و حیا و پوشیدگی تعریف شود، اما این فرهنگ جدید و ابداعی که از قضا وارداتی هم نیست و ساخت ذهن خلاقانه برخی از بانوان ایرانی است، حجاب جدیدی را معرفی کرده که در مسیر خودنمایی تعریف میشود و از بیخ و بن ضدحجاب است.
اینکه زن بتواند با چادر به آسانی فعالیت اجتماعی کند را هیچ کس منکر نیست،بانوان محجبه و عفیفه قطعا میتوانند با حفظ شئون شرعی به فعالیت اجتماعی بپردازند. اصلا ضرورت همین موضوع بود که چند سال قبل برخی از کارشناسان دور هم جمع شدند و اقدام به طراحی چادرهایی کردند که در عین سادگی، دست و پاگیر بانوان هم نبود.
چادرهایی که مثلا هنگام رانندگی یا حمل کودک محدودیت ایجاد نمیکرد، اما این خلاقیت به مرور تبدیل به یک بدعت شد و طراحان بعدی، به فکر آن افتادند تا چادرهایی جذاب تولید کنند و کار به جایی کشید که باخط نستعلیق و نسخ روی چادر بانوان کلمات قصار مینوشتند و شعار میدادند که با چادر محدودیت نیست و میتواند شما را جذابتر کند! این طراحان ادعا میکنند که فقط با چنین روشهایی میتوان برخی از دختران امروزی که با حجاب ارتباط خوبی ندارند را به سوی چادر کشاند، اما انگار نسخه ناشیانهای که آنها برای حجاب جامعه نوشتهاند، به ضد خود تبدیل شده و به قول جناب مولوی «از قضا سرکنگبین، صفرا فزود»ه است. مخاطب اصلی بازار چادر خانوادههای مذهبی هستند و قطعا این چادرهای تیپیکال بیش از آنکه به دست جامعه هدف برسد، به دست متدینین رسیده و گاهی اوقات گره چادر آنها را شل کرده است.
این تدبیرهای بدعتگونه سابقه بسیاری دارد، مگر در همین یکی-دو دهه اخیر به بهانه مقابله با موسیقیهای مبتذل وارداتی، خودمان به تولید ابتذال نپرداختیم؟ مگر برای آنکه رضایت عدهای را جلب کنیم، پیچ شرعیات را شل نکردیم؟ مگر خطوط قرمزمان را تغییر ندادیم؟ آنقدر که گاهی اوقات موسیقیهای وطنیمان شرمآورتر از برخی نسخههای خارجی شده است.
بیایید تعارف را کنار بگذاریم. این روزها باید نگران حجاب برتر بود. حجابی که در طول همه این سالها نماد پوشش و عفت بوده، حالا در خطر است. دعوای ما، درباره چادر و مانتو نیست. درباره «میل به جذابیت» است. ماجرا این است که این بانوان قبل از انتخاب چادر باید به این سوال پاسخ دهند که آیا میخواهید جذاب باشید یا نه؟ اگر پاسختان مثبت است، تا دلتان بخواهد گزینه دارید، لطفا بیخیال چادر شوید که برای ما مقدس است و عزیز.
حقیقت این است که ما به جای آنکه مردم را وارد دایره دین و حجاب و اعتقاد کنیم، مدام تلاش میکنیم که مساحت این دایره را زیاد کنیم، آنقدر زیاد تا دیگر کسی بیرون نماند. فراموش کردهایم آن کلام امام صادق را که فرمود: کلام ما را بدون حذف و اضافه به مردم بگویید، فطرت آنها خواهد پذیرفت.
«شهید بیضایی وقتی دید ما روحیه نداریم و کسی نمیجنگد، رفت و نشست پشت فرمان خودرویی که آنجا داشتیم و استارت زد و رفت بهسمت تکفیریها. همه ما از این کاری که کرد تعجب کردیم. همینطور ایستاده بودیم و داشتیم نگاهش میکردیم».
به گزارشقرارگاه فرهنگی سبکبالان عاشق شهید محمودرضا بیضائی، متولد 18 آذر 1360 در شهر تبریز است. او از مربیان بچههای بسیج در پایگاههای درونشهری هم بوده است و بسیاری از بچههای پایگاه که دورههای آموزشی بسیج دانشآموزی و دانشجویی را پیش او گذراندهاند خاطرات جالبی از او دارند. شهید محمودرضا بیضائی با توجه به تحولات میدانی کشور سوریه و هتک حرمتها به حرم حضرت زینب کبری(س) بهدست گروههای تکفیری، برای دفاع از این حرمهای شریف و همراهی با یک تیم رسانهای مستندساز به سوریه رفته بود. بعد از همراهی با تیم مستندساز، بهخاطر تجربهاش در آموزش، مدتی نیز برای انجام عملیات مستشاری در سوریه حضور پیدا کرد. او در روز یکشنبه 29 دیماه 92 مصادف با ولادت حضرت رسول(ص) براثر انفجار یک تله انفجاری به شهادت رسید. شهید بیضایی با 32 سال سن ساکن اسلامشهر تهران بود و هماکنون از او یک دختر سهساله بهنام کوثر به یادگار مانده است.
احمدرضا بیضائی سه سال از برادر شهیدش بزرگتر است. او در مقطع دکترای حرفهای رشته دامپزشکی تحصیل کرده و در حال حاضر عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی است. بیضائی خاطرات فراوانی با برادر شهیدش دارد. نقل برخی خاطرات درباره شهید توسط برادرش در ادامه میآید:
شوخطبعی در وقت خود
اهل شوخی بود؛ آن هم زیاد، حتی خیلی زیاد. اما میدانست با چهکسی و کجا شوخی بکند و حدود آن را با بعضی هم نگه میداشت. با کسانی همیشه شوخی داشت و با کسانی، هیچوقت. سهیل کریمی از مستندسازانی است که با محمودرضا در سوریه بوده است. وقتی برای مراسم تشییع به تبریز آمده بود، شب در منزل هنرمند بسیجی و عکاس جنگ، حاج بهزاد پروین قدس، تعریف میکرد: «محمودرضا شیطنت داشت اما وقتی غرق کار میشد خیلی جدی میشد. یک بار من کنارش ایستاده بودم، برگشت خیلی با تندی گفت "اینها را از دور و بر من ببر کنار من کار دارم". من هم یقه یکی را گرفتم و کشیدم کنار و با او دعوا کردم که کنار بایستد بعد متوجه شدم یقه محمد دبوق ــ کارگردان لبنانی مستند «امام روحالله»- را گرفتهام!» محمودرضا گاهی با اهلش بهقدری شوخ بود که تا سر کار گذاشتن وحشتناک طرف پیش میرفت، گاهی هم اینطور جدی بود. من بهعنوان برادرش هیچوقت طرف شوخی او قرار نگرفتم. این از چیزهایی است که هنوز هم یادآوریاش مرا شرمنده میکند. محمودرضا ادب بسیار زیادی با بزرگتر داشت و حق ادب را ادا میکرد. با هم زیاد میخندیدیم. خیلی پیش میآمد که چیزی از اتفاقات کارش یا مسائل روزمره یا حتی سر کار گذاشتن دوستانش تعریف میکرد و میخندیدیم اما هیچوقت نشد من طرف شوخی کوچکی از او قرار بگیرم.
روایت رزمندگان عراقی مدافع حرم از شهید بیضایی
در ایام سالگرد شهادتش، دو تن از رزمندگان عراقی که از نیروهایی بودند که با محمودرضا کار کرده بودند و آموزش دیده بودند، آمده بودند تبریز. میخواستند بروند سر خاک محمودرضا. مدافعان غیرایرانی حرم، محمودرضا را در سوریه با اسم مستعارش یعنی «حسین» میشناختند. یکی از این رزمندههای عراقی که مجروح هم بود، مدام وسط حرفهایش تکرار میکرد: «حسین، مجنون! حسین، مجنون!» وقتی داشتیم توی ماشین من بهطرف گلزار شهدا میرفتیم، در بین راه پرسیدم منظورش از اینکه داشت میگفت «حسین، مجنون چه بود؟» گفت: «در درگیری در یکی از مناطق، دو شهید دادیم که بهخاطر شدت درگیری پیکرها روی زمین ماندند و موفق نشدیم آنها را عقب بیاوریم. وقتی تکفیریها پیشروی کردند و پیکرها، روی زمین، بین آنها ماندند، ما روحیهمان را باختیم. حسین وقتی دید ما روحیه نداریم و کسی نمیجنگد، رفت و نشست پشت فرمان خودرویی که آنجا داشتیم و استارت زد و رفت بهسمت تکفیریها. همه ما از این کاری که کرد تعجب کردیم. همینطور ایستاده بودیم و داشتیم نگاهش میکردیم و منتظر بودیم که هرلحظه ماشینش را هدف قرار بدهند، اما حسین رفت و با خونسردی پیکر شهدا را از روی زمین برداشت و کشید داخل ماشین و برگشت. کارش دیوانگی بود، اما این کار را برای بالا بردن روحیه ما انجام داد».
بسم الله الرحمن الرحیم اَللّهُمَّ اَدْخِلْ عَلى اَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ، اَللّهُمَّ اَغْنِ کُلَّ فَقیرٍ خدایا بفرست بر خفتگان در گور نشاط و سرور، خدایا دارا کن هر ندارى را اَللّهُمَّ اَشْبِعْ کُلَّ جایِعٍ، اَللّهُمَّ اکْسُ کُلَّ عُرْیانٍ خدایا سیر کن هر گرسنه اى را، خدایا بپوشان هر برهنه را اَللّهُمَّ اقْضِ دَیْنَ کُلِّ مَدینٍ، اَللّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ کُلِّ مَکْرُوبٍ خدایا ادا کن قرض هر قرضدارى را، خدایا بگشا اندوه هر غمزده را اَللّهُمَّ رُدَّ کُلَّ غَریبٍ، اَللّهُمَّ فُکَّ کُلَّ اَسیرٍ خدایا به وطن بازگردان هر دور از وطنى را، خدایا آزاد کن هر اسیرى را اَللّهُمَّ اَصْلِحْ کُلَّ فاسِدٍ مِنْ اُمُورِ الْمُسْلِمینَ، اَللّهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَریضٍ خدایا اصلاح کن هر فسادى را از کار مسلمین، خدایا درمان کن هر بیمارى را اَللّهُمَّ سُدَّ فَقْرَنا بِغِناکَ، اَللّهُمَّ غَیِّرْ سُوءَ حالِنا بِحُسْنِ حالِکَ خدایا ببند رخنه فقر ما را به وسیله دارائى خود، خدایا بدى حال ما را بخوبى حال خودت مبدل کن اَللّهُمَّ اقْضِ عَنَّا الدَّیْنَ وَاَغْنِنا مِنَ الْفَقْرِ، اِنَّکَ عَلى کُلِّ شَىءٍ قَدیرٌ خدایا ادا کن از ما قرض و بدهیمان را و بى نیازمان کن از ندارى، به راستى که تو بر هر چیز توانائى
روزه که نگيرم... سحري هم نخورم؟ بابا مگه من کافرم؟
چه جمعه ها که يک به يک غروب شد نيامدي... چه بغض ها که در گلو رسوب شد نيامدي تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام... دوباره صبح، ظهر، غروب شد نيامدي اللهم عجل لوليک الفرج.
آمد رمضان هست دعا را اثري دارد دل من شور و نواي دگري ما بنده عاصي و گنهكار توييم اي داور بخشنده بما كن نظري
ماه مبارک آمد، اي دوستان بشارت
کز سوي دوست ما را هر دم رسد اشارت
آمد نويد رحمت، اي دل ز خواب برخيز
باشد که باقي عمر، جبران شود خسارت
امام صادق-ع:
خواب روزه دار عبادت،
خاموشي او تسبيح،
عمل وي پذيرفته شده
و دعاي او مستجاب است."
فرا رسيدن ماه ضيافت الهي بر شما و خانواده محترم مبارک باد
حلول ماه مبارک رمضان، ماه رحمت و برکت و غفران مبارک باد.
شهيد سيدمهدي تهامي يکي از غواصان لشکر 41 ثارالله بود که قبل از عمليات والفجر 8 در هورالعظيم به شهادت رسيد و پيکر پاکش پس از 14 سال به زادگاهش برگشت. شهيد تهامي يکي از غواصان لشکر 41 ثارالله بود که قبل از عمليات يادشده داوطلب شد تا براي از بين بردن يک سنگر مزاحم عراقي به هورالعظيم برود، سيدمهدي اين سنگر را از جلوي راه همرزمانش برداشت و در هور جاودانه شد و پيکر پاکش پس از 14 سال به زادگاهش برگشت.
"...به خاطر عشق است كه فداكاری می كنم. به خاطر عشق است كه به دنیا با بی اعتنائی می نگرم و ابعاد دیگری را می یابم. به خاطر عشق است كه دنیا را زیبا می بینم و زیبائی را می پرستم. به خاطر عشق است كه خدا را حس می كنم، او را می پرستم و حیات و هستی خود را تقدیمش می كنم.
عشق هدف حیات و محرك زندگی من است. زیباتر از عشق چیزی ندیده ام و بالاتر از عشق چیزی نخواسته ام.
عشق است كه روح مرا به تموج وا می دارد، قلب مرا به جوش می آورد، استعدادهای نهفته مرا ظاهر می كند، مرا از خودخواهی و خودبینی می رهاند، دنیای دیگری حس می كنم، در عالم وجود محو می شوم، احساسی لطیف و قلبی حساس و دیده ای زیبابین پیدا می كنم. لرزش یك برگ، نور یك ستاره دور، موریانه كوچك، نسیم ملایم سحر، موج دریا، غروب آفتاب، احساس و روح مرا می ربایند و از این عالم به دنیای دیگری می برند … اینها همه و همه از تجلیات عشق است.
برای مرگ آماده شده ام و این امری است طبیعی، كه مدتهاست با آن آشنام. ولی برای اولین بار وصیت می كنم. خوشحالم كه در چنین راهی به شهادت می رسم. خوشحالم كه از عالم و ما فیها بریده ام. همه چیز را ترك گفته ام. علائق را زیر پا گذاشته ام. قید و بندها را پاره كرده ام. دنیا و ما فیها را سه طلاقه گفته ام و با آغوش باز به استقبال شهادت می روم..."
وصیت می کنم … وصیت می کنم به کسی که او را بیش از حد دوست می دارم! به معبودم ! به معشوقم ! به امام موسی صدر! کسی که او را مظهر علی می دانم! او را وارث حسین می خوانم! کسی که رمز طایفه شیعه، و افتخار آن، و نماینده هزار و چهار صد سال درد، غم، حرمان، مبارزه، سرسختی، حق طلبی و بالأخره شهادت است! آری به امام موسی وصیت می کنم …
برای مرگ آماده شده ام و این امری است طبیعی که مدتهاست با آن آشنا شده ام. ولی برای اولین بار وصیت میکنم. خوشحالم که در چنین راهی به شهادت می رسم. خوشحالم که از عالم و ما فیها بریده ام. همه چیز را ترک گفته ام. علایق را زیر پا گذاشته ام. قید و بندها را پاره کرده ام. دنیا و ما فیها را سه طلاقه گفته ام و با آغوش باز به استقبال شهادت میروم. از اینکه به لبنان آمدم و پنج یا شش سال با مشکلاتی سخت دست به گریبان بوده ام، متأسف نیستم. از اینکه آمریکا را ترک گفتم، از اینکه دنیای لذات و راحت طلبی را پشت سر گذاشتم، از اینکه دنیای علم را فراموش کردم، از اینکه از همه زیبائیها و خاطره زن عزیز و فرزندان دلبندم گذشته ام، متأسف نیستم … از آن دنیای مادی و راحت طلبی گذشتم و به دنیای درد، محرومیت، رنج، شکست، اتهام، فقر و تنهایی قدم گذاشتم. با محرومیت همنشین شدم. با دردمندان و شکسته دلان هم آواز گشتم. از دنیای سرمایه داران و ستمگران گذشتم و به عالم محرومین و مظلومین وارد شدم. با تمام این احوال متأسف نیستم … تو ای محبوب من، دنیایی جدید به من گشودی که خدای بزرگ مرا بهتر و بیشتر آزمایش کند. تو به من مجال دادی تا پروانه شوم، تا بسوزم، تا نور برسانم، تا عشق بورزم، تا قدرتهای بی نظیر انسانی خود را به ظهور برسانم، از شرق به غرب و از شمال تا جنوب لبنان را زیر پا بگذارم و ارزشهای الهی را به همگان عرضه کنم، تا راهی جدید و قوی و الهی بنمایانم، تا مظهر باشم، تا عشق شوم، تا نور گردم، از وجود خود جدا شوم و در اجتماع حل گردم، تا دیگر خود را نبینم و خود را نخواهم، جز محبوب کسی را نبینم، جز عشق و فداکاری طریقی نگزینم، تا با مرگ آشنا و دوست گردم و از تمام قید و بندهی مادی آزاد شوم… تو ای محبوب من رمز طایفه ای، و درد و رنج هزار و چهار صد ساله را به دوش می کشی، اتهام و تهمت و هجوم و نفرین و ناسزای هزار و چهار صد سال را همچنان تحمل می کنی، کینه های گذشته و دشمنی های تاریخی و حقد و حسدهای جهان سوز را بر جان می پذیری، تو فداکاری می کنی، تو از همه چیز خود می گذری، تو حیات و هستی خود را فدای هدف و اجتماع انسانها می کنی، و دشمنانت در عوض دشنام می دهند و خیانت می کنند، به تو تهمتهای دروغ می زنند و مردم جاهل را بر تو می شورانند، و تو ای امام لحظه ای از حق منحرف نمی شوی و عمل به مثل انجام نمی دهی و همچون کوه در مقابل طوفان حوادث آرام و مطمئن به سوی حقیقت و کمال و قدم بر می داری، از این نظر تو نماینده علی (ع) و وارث حسینی… و من افتخار می کنم که در رکابت مبارزه می کنم و در راه پر افتخارت شربت شهادت می نوشم… ای محبوب من، آخر تو مرا نشناختی! زیرا حجب و حیا مانع آن بود که من خود را به تو بنمایانم، یا از عشق سخن برانم یا از سوز درونی خود بازگو کنم… اما من، منی که وصیت می کنم، منی که تو را دوست می دارم… آدم ساده ای نیستم! من خدای عشق و پرستشم، من نماینده حق و مظهر فداکاری و گذشت و تواضع و فعالیت و مبارزه ام، آتشفشان درون من کافیست که هر دنیایی را بسوزاند، آتش عشق من به حدی است که قادر است هر دل سنگی را آب کند، فداکاری من به اندازه ای است که کمتر کسی در زندگی به آن درجه رسیده است … به سه خصلت ممتاز شده ام: 1. عشق که از سخنم و نگاهم و دستم و حرکاتم و حیات و مماتم می بارد. در آتش عشق می سوزم و هدف حیات را جز عشق نمی شناسم. در زندگی جز عشق نمی خواهم، و جز به عشق زنده نیستم. 2. فقر که از قید همه چیز آزاد و بی نیازم. و اگر آسمان و زمین را به من ارزانی کنند، تأثیری در من نمی کند. 3. تنهایی که مرا به عرفان اتصال می دهد. مرا با محرومیت آشنا می کند. کسی که محتاج عشق است، در دنیای تنهایی با محرومیتِ عشق می سوزد. جز خدا کسی نمی تواند انیس شبهای تار او باشد و جز ستارگان اشکهای او را پاک نخواهند کرد. جز کوههای بلند راز و نیازهای او را نخواهند شنید و جز مرغ سحر ناله های صبحگاه او را حس نخواهند کرد. به دنبال انسانی می گردد تا او را بپرستد یا به او عشق بورزد. ولی هر چه بیشتر می گردد، کمتر می یابد … کسی که وصیت می کند آدم ساده ای نیست. بزرگترین مقامات علمی را گذرانده، سردی و گرمی روزگار را چشیده، از زیباترین و شدیدترین عشقها برخوردار شده، از درخت لذات زندگی میوه چیده، از هر چه زیبا و دوست داشتنی است برخوردار شده، و در اوج کمال و دارایی همه چیز خود را رها کرده و به خاطر هدفی مقدس، زندگی دردآلود و اشکبار و شهادت را قبول کرده است. آریایمحبوب من، یک چنین کسی با تو وصیت می کند … وصیت من درباره مال و منال نیست. زیرا می دانی که چیزی ندارم، و آنچه دارم متعلق به تو و حرکت و مؤسسه است. از آنچه به دست من رسیده، به خاطر احتیاجات شخصی چیزی بر نداشته ام. جز زندگی درویشانه چیزی نخواسته ام. حتی زن و بچه ها و پدر و مادر نیز از من چیزی دریافت نکرده اند. آنجا که سر تا پای وجودم برای تو و حرکت باشد، معلوم است که مایملک من نیز متعلق به تو است. وصیت من درباره قرض و دین نیست. مدیون کسی نیستم، در حالی که به دیگران زیاد قرض داده ام. به کسی بدی نکرده ام. در زندگی خود جز محبت، فداکاری، تواضع و احترام نبوده ام. از این نظر نیز به کسی مدیون نیستم … آری وصیت من درباره این چیزها نیست … وصیت من درباره عشق و حیات و وظیفه است … احساس می کنم که آفتاب عمرم به لب بام رسیده است و دیگر فرصتی ندارم که به تو سفارش کنم. وصیت می کنم، وقتی که جانم را بر کف دستم گذاشته ام، و انتظار دارم هر لحظه با این دنیا وداع کنم و دیگر تو را نبینم… تو را دوست می دارم و این دوستی بابت احتیاج و یا تجارت نیست. در این دنیا به کسی احتیاج ندارم. حتی گاهگاهی از خدای بزرگ نیز احساس بی نیازی می کنم … از او چیزی نمی طلبم و احساس احتیاج نمی کنم. چیزی نمی خواهم، گله ای نمی کنم و آرزوئی ندارم. عشق من به خاطر آن است که تو شایسته عشق و محبتی، و من عشق به تو را قسمتی از عشق به خدا میدانم. همچنانکه خدای را می پرستم و عشق می ورزم، به تو نیز که نماینده او در زمینی عشق می ورزم. و این عشق ورزیدن همچون نفس کشیدن برای من طبیعی است … عشق هدف حیات و محرک زندگی من است. زیباتر از عشق چیزی ندیده ام و بالاتر از عشق چیزی نخواسته ام. عشق است که روح مرا به تموج وا می دارد، قلب مرا به جوش می آورد، استعدادهای نهفته مرا ظاهر می کند، مرا از خودخواهی وخودبینیی رهاند، دنیای دیگری حس می کنم، در عالم وجود محو می شوم، احساسی لطیف و قلبی حساس و دیده ای زیبابین پیدا می کنم. لرزش یک برگ، نور یک ستاره دور، موریانه کوچک، نسیم ملایم سحر، موج دریا، غروب آفتاب، احساس و روح مرا می ربایند و از این عالم به دنیای دیگری می برند … اینها همه و همه از تجلیات عشق است … به خاطر عشق است که فداکاری می کنم. به خاطر عشق است که به دنیا با بی اعتنایی می نگرم و ابعاد دیگری را می یابم. به خاطر عشق است که دنیا را زیبا می بینم و زیبائی را می پرستم. به خاطر عشق است که خدا را حس می کنم، او را می پرستم و حیات و هستی خود را تقدیمش می کنم … می دانم که در این دنیا به عده زیادی محبت کرده ام، حتی عشق ورزیده ام، ولی جواب بدی دیده ام. عشق را به ضعف تعبیر می کنند و به قول خودشان زرنگی کرده از محبت سوءاستفاده می نمایند! اما این بی خبران نمی دانند که از چه نعمت بزرگی که عشق و محبت است، محرومند. نمی دانند که بزرگترین ابعاد زندگی را درک نکرده اند. نمی دانند که زرنگی آنها جز افلاس و بدبختی و مذلت چیزی نیست … و من قدر خود را بزرگتر از آن می دانم که محبت خویش را از کسی دریغ کنم. حتی اگر آن کس محبت مرا درک نکند و به خیال خود سؤاستفاده نماید. من بزرگتر از آنم که به خاطر پاداش محبت کنم، یا در ازاء عشق تمنایی داشته باشم. من در عشق خود می سوزم و لذت می برم. این لذت بزرگترین پاداشی است که ممکن است در جواب عشق من به حساب آید … می دانم که تو هم ای محبوب من، در دریای عشق شنا می کنی. انسانها را دوست می داری. به همه بی دریغ محبت می کنی. و چه زیادند آنها که از این محبت سوءاستفاده می کنند. حتی تو را به تمسخر می گیرند و به خیال خود تو را گول میزنند … تو اینها را می دانی ولی در روش خود کوچکترین تغییری نمی دهی … زیرا مقام تو بزرگتر از آن است که تحت تأثیر دیگران عشق بورزی و محبت کنی. عشق تو فطری است. همچون آفتاب بر همه جا می تابی و همچون باران برچمن و شوره زار می باری و تحت تأثیر انعکاس سنگدلان قرار نمی گیری …
* هراس ، آن دارد كه شهادت مكتب او نيست. * شهادت رمز پيروزي است. * ملتي كه شهادت را آرزو دارد پيروز است. * شما چه در دنيا پيروز بشويد يا به شهادت برسيد ، پيروزمنديد. * شهادت عزت ابدي است . * شهادت فخر اوليا بوده است و فخر ما. * شهادت در راه اسلام براي همه ما افتخار است. * شهادت براي ما فيض عظيمي است. * اين حس شهادت خواهي [و] فداكاري بود كه يك ملتي ،كه هيچ نداشت، بر طاغوت غلبه پيدا كرد. * يك ملتي كه زن و مردش براي جان فشاني حاضرند ،و طلب شهادت مي كنند، هيچ قدرتي با آن نمي تواند مقابله كند . * خون شهيدان ما امتداد خون پاك شهيدان كربلاست. * ملتي كه شهادت براي او سعادت است پيروز است. * يك همچو ملتي كه آرزوي شهادت مي كند، اين ملت ديگر خوف ندارد. * ملت ما خون داده است تا جمهوري اسلامي وجود پيدا كند. * ملت ما عاشق شهادت بود، با عشق به شهادت پيش رفت اين نهضت. * ما از خدا هستيم همه ،همۀ عالم از خداست، جلوۀ خداست؛ و همه عالم به سوي او بر خواهد گشت.پس چه بهتر كه برگشتش اختياري باشد و انتخابي، و انسان انتخاب كند شهادت را در راه خدا ،و انسان اختيار كند موت را براي خدا، و شهادت را براي اسلام .
مقام معظم رهبری:
شهادت
از خدا می خواهم مبادا بعد از یك عمر زحمت مرگ ما در بستر بیماری باشد و در میدان شهادت نباشد، شهادت. مرگ در راه ارزشهاست …
***
شهادتها انقلاب ما را پابرجا و تضمین كرده است و به همین دلیل ملت ما را آسیب ناپذیر ساخت.
***
شهید
همه انسانها می میرند ولی شهیدان این سرنوشت همگانی را به بهترین وجه سپری كردند ، وقتی قرار است این جان برای انسان نماند چه بهتر در راه خدا این رفتن انجام بگیرد.
***
مهمترین امتیاز شهدای ما نسبت به كسانی كه در سایر كشورها در راه آرمانهای خود فداكاری می كنند انتخاب آگاهانه و به دور از احساس است.
***
مظهر قدرت ایران شهدا هستند.
***
هر شهید پرچمی برای استقلال و شرف این ملت است.
***
نقش شهیدان
شهیدان مظهر هدف و تلاش و تداوم هستند.
***
ما در حقیقت، انقلاب، اسلام، قرآن، استقلال، آبروی و حیثیت را از بركت خون پاك شهدای عزیزمان داریم.
***
خون شهیدان تضمین كننده استقلال ملت و سربلندی اسلام است. نظام جمهوری اسلامی امروز امانت شهیدان است و همه باید بدانند كه مبارزه با جمهوری اسلام تمام نشده است.
***
خون شهدای انقلاب اسلامی به هدر نرفته است و آنها بودند كه به قیمت خون خود، آبروی اسلام، قرآن پیامبر و استقلال مملكت را حفظ كردند و حركتی كه آنها در این انقلاب از خود نشان دادند در طول تاریخ بی نظیر بوده است.
***
چراغ راه آینده ما شعار آزادگی و فداكاری شهدای ماست.
***
تكریم شهیدان
وظیفه قدردانی از ایثارگران بویژه شهیدان، فریضه ای عینی و تعینی و همیشگی است.
***
بزرگداشت شهید یعنی اصالت بخشیدن به آن هدفها و تشویق به آن عمل و تقدیس آن ایثار.
***
تكریم شهیدان به آن است كه این ملت هرگز در برابر سلطه گران مستكبر سرخم نكنند. یاد شهیدان باید همیشه در فضای جامعه زنده باشد.
***
زنده نگهداشتن یاد شهدای انقلاب باعث تداوم حركت انقلاب است.
***
جایگاه خانواده شهدا
خانواده شهید در اجتماع یك واژه افتخاز انگیز است.
***
خانواده های شهدا به ملت ایران آبرو و حیثیت دادند.
***
امروز شما خانواده شهدا با دل سرشار از ایمان و خوشنودی از شهادت فرزندانتان ثابت كرده اید كه درجامعه ما شهادت، خسارت نیست …
***
شما جوانان عزیز شاهد و فرزندان شهدا یك امتیازی به همه دارید و آن امتیاز این است كه یك پیوند خونین با اسلام، با قرآن، با انقلاب بین شما بوجود آمده است.
***
بنیاد شهید
فرض بنیاد شهید فرض حیات انقلاب است و با همین ایده هم باید به بنیاد شهید نگاه كنند.
***
بنیاد شهید یكی از بركات و نشانه های حقانیت انقلاب و امام رضوان الله تعالی علیه است.
***
حقا“ باید گفت كه بنیاد شهید جزو حسنات جاریه و صدقات جاریه امام بزرگوار است.
***
دستگاه بنیاد شهید باید دستگاه عصمت و طهارت شناخته شود.
***
تلاش شما به عنوان بنیاد شهید، تلاشی است كه هرگز كهنه نخواهد شد.
***
باید همه وسایل و عواملی كه شهادت را در چشمها شیرین می سازد بكار گرفته شود و بنیاد شهید بنیادی برای حفظ شهادت طلبی باشد.
***
وظیفه بنیاد شهید یك حركت معنوی است حركتی كه به وسیله آن از خون شهیدان پاسداری گردد.
باز ماندگان شهدا
بازماندگان و عزيزان شهدا بايد همواره شكرگزار خداوند باشند.
پيام شهداى هفدهم شهريور حفظ اسلام، قرآن و حديث است.
خاطرهى شهدا را بايد در مقابل طوفان تبليغات دشمن زنده نگهداشت.
رسم شهادت و سنت الهى قتل فىسبيلاللَّه، با نظام اسلامى زنده شد.
زنده نگه داشتن ياد شهداى انقلاب باعث تداوم حركت انقلاب است.
شهادت، بالاترين پاداش و مزد جهاد فىسبيلاللَّه است.
شهادت، مرگ انسانهاى زيرك و هوشيار است.
شهادت، نشانهى استوارى است.
شهادت، يعنى وارد شدن در حريم خلوت الهى.
شهداى ما مظهر عقلانيت دينى و مدافع حقانيت و عدالت بودند.
عزت امروز اسلام و مسلمين ثمره خون شهدا است.
عظمت ما به خاطر شهادت جوانان و فرزندان اين ملت است.
خفته در خون آرام و بی صدا گفتند و می گویند که تو برای دفاع از خاک وطن رفتی... برخیز و خود بگو...
گفت: خوب از خاک ایران محافظت کردی جواب داد: خاک؟! من برای اسلام جنگیدم. وگرنه فرقی نمی کند من از یک مشت خاک اینطرف تر خلق شده ام و آن عراقی از یک مشت خاک آنسوتر.
بسم رب الشهدا والصديقين
سالهاست که جنگ پایان یافته ولی هنوز عطش شهادت بر لبهای خشک و ترک خورده ی بشر تازیانه می زند. آن زمان که دروازه های بهشت باز بود هر کس با حرفه ای خود را به آن باب می رساند و ما نسل سومی ها هم که دستمان در گیر صفر و یک است بابی را گشودیم تا جرعه ای را تا شهادت بنوشیم. افتخار ما اینست که سرباز ولایت فقیه هستیم هرچند دستمان خالیست اما دل های مان پر است از عشق به ولایت.